خونه آرین
دیروز رفتیم خونه آرین اینا... البته خیلی سخت بود .... بعد از این جریان وحشتناک دیگه خونشون نرفته بودم... یعنی حدوداً 1 ماه وچند روز....خیلی سخت بود...خیلی
اول اصلاً نمیتونستم برم .... ولی بعد تصمیم گرفتم که برم و کلی با خودم قرار گذاشتم که اصلاً اونجا گریه نکنم...ولی نشد.....همه خونه داشت روی سرم خراب میشد....در بسته اتاق آرین....عوض شدن دکور خونه....ساکت بودن خونه .... و جای خالی آرین.... وای که توی این یک ساله چه حالی داشت اونجا رفتن...ولی ...
دلم خیلی برای آرین تنگ شده ....امروز رفتیم پیشش ...دلم خیلی برات تنگ شده آرین جونم
توی بهشت زهرا داره پر میشه از فرشته های کوچولو....توی همین 1 ماهه 3 ردیف پر شده.... وای خدا داری چی کار میکنی با بنده هات.....امروز یک بچه جدید آوردن ... توی کفن بغل مامانش بود...ازش گرفتنش و گذاشتنش زیر اون همه خاک.... وای خدا نمیدونی اون مادر چه حالی داشت .... و من داشتم فکر میکردم که الآن همه بچه ها و آرین حتماً میرن استقبال اون کوچولو..... به نظر من آرین از همه اون بچه ها هم خوشگل تره و هم باهوش تر ...پس احتمالاً وقتی 1 بچه جدید میآد اول از همه میره پیش آرین .....چقدر اونجا آرامش بخشه ... آخه هیچ جای دیگه رو نمیشه پیدا کرد که بتونی بین فرشته ها قدم بزنی ...ولی اونجا پره از فرشته های کوچولو
چهارشنبه چهلم آرینه .... چهل روووووز گذشت ...چه سخت گذشت... هر چی میگذره بدتر میشه.... دلم خیلی تنگه :(