Friday, April 06, 2007


آرین حرف زدن یاد گرفته


آرین جونم انگار یاد گرفته حرف بزنه....آخه امروز رفته بودیم پیشش و به وسیله شمعها کلی با هم حرف زدیم ...البته قبلاً هم یکبار به وسیله شمعها با هم بازی کرده بودیم ولی این دفعه کاملاً فرق داشت... آرین به حرفهای من جواب میداد... من کلی توی دلم ازش سوال کردم و اون با روشن نگه داشتن یا خاموش کردن 3 تا شمع که با هم قرار گذاشته بودیم جوابمو داد.... وای خدا دلم براش تنگ شده ..... خیلی خیلی خیلی

از پس خروارها فاصله صدایت میکنم
از پشت دیوار های ضخیم دلتنگی
آیا صدای اشتیاقم را که در لایه لایه قلبم طنین انداز میشود میشنوی؟
تادیروز ساعت زندگی را با طپش قلبم کوک میکردم و امروز...امروز
امروز قلبم با یاد تو امید طپش را هجی می کند.....و تو صدایش را میشنوی