تحویل سال 1386
Monday, March 26, 2007
Monday, March 19, 2007
Saturday, March 10, 2007
چند روز پیش با یکی از دوستام رفته بودم بیرون .... برادرزادش تازه به دنیا اومده.... آخ که چقدر حسودیم شد وقتی داشت تعریف میکرد ازش و میگفت که بغلش کرده!!! خیلی دلم میخواست منم میتونستم آرین جونمو بغل کنم ..... چند روز گذشت تا امروز که رفتیم پیش آرین ...توی راه برگشت توی ماشین خوابم برده بود ... و همش تا تهران احساس میکردم که من مثل قبلاً نشستم روی زمین و آرین رو به روم واستاده و مثل اونوقتا منو بغل کرده و هی میخواد ازم بره بالا....چیزی که خیلی جالب بود این بود که من کاملاً آرین رو احساس کردم.... حتی تماس پوست لطیف و نرمشو با پوستم احساس کردم .... اینو جدی میگم ، آرین امروز چند ساعت تو بغل من بود.... دیگه به هیچکی حسودیم نمیشه .... چون میدونم هر وقت بخوام آرین جون خودم میاد تو بغلم
Subscribe to:
Posts (Atom)